جف بزوس میگوید: “برند سازی یعنی همان چیزی که وقتی در اتاق نیستی، مردم دربارهات میگویند.”
ما هم میگوییم ویژگی برندتان را از زبان مشتریانتان بشنوید نه آنچه در ذهنتان میگذرد.
در این مقاله به آخرین مبحث داستانهای کسب وکار یعنی داستان مشتریان میپردازیم. داستان مشتری شاید چالش برانگیزترین نوع از این چهار نوع داستان باشد که در هنگام برخورد با آن باید حسابی حواستان جمع باشد.
داستان مشتری
تا اینجا داستان مشتری را خوب شناختهاید. انعکاسش را در چیزهایی مثل توصیهها، نظرها، پستهای حمایتی اینفلوئنسرها، معرفیها و پیشنهادها دیدهاید. مشتریهایی که برای تفریح از خوبی یا بدی محصولی میگویند همیشه وجود داشتهاند و هنوز هم دارند.
تجربیات مشتریان ذاتا از بازاریابی سنتی برتر است؛ چون پراز اعتبار است. وقتی به کسی میگویید محصولتان عالی است، نامش بازاریابی است. وقتی یکی از مشتریان این را بگوید، به آن میگویند معرفی، و سطح نفوذ معرفی کاملا متفاوت است.
به این یافتهها از نظرسنجی مصرف کننده برایت لوکال توجه کنید:
- 85 درصد مصرفکنندگان به نظرهای آنلاین به اندازه توصیههای شخصی اعتماد دارند.
- نظرهای مثبت باعث میشوند 73 درصد مصرفکنندگان به یک کسبوکار محلی بیشتر اعتماد کنند.
- 49 درصد مصرفکنندگان باید قبل از تصمیمگیری درمورد استفاده از یک کسبوکار حداقل یک امتیاز چهار ستارهای ببینند.
- مصرفکنندگان قبل از اینکه به کسبوکار اعتماد کنند، باید به طور میانگین هفت نظر درباره آن بخوانند.
حدود نیمی (51 درصد) افرادی که نظرهای آنلاین را میخوانند میگویند نظرها معمولا تصویر درستی از کیفیت محصول میدهند، ولی تقریبا همان تعداد از افراد هم براین باورند که غالبا سخت است بگوییم نظرهای آنلاین قابل اعتماد و بدون جانب داریاند یا خیر.
اینجاست که داستانهای مشتری میتوانند کمک کنند.
نظرها شاید به سوالات جواب دهند، ولی کم پیش میآید شامل روال عادی -که اولین بخش چارچوب داستانی است- باشند یا با جزئیات خاصی که الهامبخش تصویر ذهنی خوانندهاند افراد را جذب کنند. توصیهها شاید واقعیتها را بیان کنند، ولی کم پیش میآید شامل احساسات تاثیرگذار باشند. نظر مشتری درباره یک محصول احتمالاً برای آن کسبوکار خوب است، ولی تبدیلیش به داستان مشتری قطعا برای آن کسبوکار عالی است.
تغییر داستانگوها: داستان مشتری در برابر داستان ارزش
با این که داستانهای ارزش و داستانهای مشتری، ابزارهایی متفاوت برای تحقق هدفی مشترکاند. تفاوتشان در چیزی است که به نفعتان است آن را از دست ندهید.
داستان ارزش از چارچوب داستانگویی که در مقاله اول گفتیم استفاده میکند تا ارزش محصول را آشکار کند. فروش خوب و بازاریابی غالبا کار داستان ارزش است. شخصیت ملموس، مشتری است که مشغول زندگی عادیاش است و مشکلی دارد. در ادامه انفجار رخ میدهد (محصول یا خدمات) و بفرمایید! مشکل حل شده است.
روال عادی -> انفجار -> روال عادی جدید
به طور کلی همه داستانهای ارزش درباره مشتریان هستند.
اما داستان مشتری متفاوت است. داستان مشتری پیچش منحصر بفردی دارد. داستان مشتری را خود مشتری میگوید، حتی اگر ارزش را توضیح دهد.
چرا داستانهای مشتری معتبرترند.
داستان مشتری دنیای خودش را دارد؛ چون صدای غرغرویی را خفه میکند که ازشما میپرسد میتوانید داستانی را که فروشنده میگوید باور کنید یا خیر؟
داستان مشتری را شرکت نمیگوید، بلکه شخصی میگوید که محصول یا خدماتی را امتحان کرده و دوستش داشته است و از گفتنش به شما چیزی عایدش نمیشود.
ما مصرفکنندگان خیلی پیچیدهتر از گذشته شدهایم. خیلی بیشتر از گذشته در بازار قدرت و اطلاعات داریم. و وقتی کسبوکارها چیزی به ما میگویند، اگر شک هم نکنیم، دست کم احتیاط میکنیم. این شامل داستانها هم میشود.
در داستان مشتری، منبع مهمتر از همه چیز است.
جزئیات مهم است.
همانطور که میگویند، این چیزها را آدم نمیتواند از خودش بسازد.
در داستان مشتری، داستانها مستقیم از منبع میآیند، این پژواک حقیقت بسیار مهم است. چه در تبلیغ چاپی و چه در فیلم، شاید وسوسه شوید کمی رنگ ولعاب به داستان مشتری بدهید؛ اما گاهی خندهها، سوتیها و نقصها داستان مشتری را واقعیتر جلوه میدهند. قطعا باید داستان را طوری هدایت کنید که در چارچوب باشد و اجزای اصلی را داشته باشد. و اگر ایرادهای تایپیاش زیاد است، نگذارید مشتریتان شرمنده شود. زیبایی داستان مشتری به واقعیت خام و ناقصش است.
چطور داستان مشتری داشته باشیم؟
قانون1: باید درخواست کنید.
چند روز بعد از اینکه محصول من رسید، ایمیلی از شرکت فروشنده دریافت کردم:
به: محمدرضا احمدآبادی
موضوع: از حمایتتان ممنونیم، محمدرضا
سلام محمدرضا.
امیدوارم حالتان خوب باشد. میخواستم به خاطر حمایتتان از محصول x شرکت y از شما تشکر کنم. ما کسب وکار خانوادگی کوچکی هستیم و از صمیم قلب از حمایتتان ممنونیم. 😊
از آنجا که چند روزی برای امتحانکردن x فرصت داشتید، دوست دارم نظر اولیهتان را راجع به این محصول بدانم. به خصوص دوست دارم بدانم پیش از x از چه محصولی استفاده میکردید و چه چیزی باعث شد بخواهید x را امتحان کنید؟ تا الان از x راضی بودهاید؟ اگر x احساس خوبی به شما داده است، واقعاً ممنون میشویم نظرتان را درباره محصولات ما اینجا ارسال کنید.
از هر نظری استقبال میکنیم. اگر سوالی داشتید، خواهش میکنم تردید نکنید و به من ایمیل بفرستید. روز فوقالعادهای داشته باشید.
با بهترین آرزوها (جولیا)
پی نوشت: اگر فیلمی برای ما بفرستید و نظرتان را درباره x بگویید یک ……………… مجانی برایتان میفرستیم. اینجا بیشتر دربارهاش بخوانید.
اگر داستان مشتری میخواهید، باید از مشتریان درخواست کنید. البته گاهی ممکن است بدون درخواست هم نامههایی دریافت کنید، ولی اگر خودتان درخواست نکنید، سالها طول میکشد تا مجموعهای از داستانهای مشتری را جمع کنید.
درخواستکردن سخت نیست، فقط یک سیستم نیاز دارید. نوعی ایمیل پیگیری.
اما توجه داشتهباشید:
ایمیل بعد از محصول میرسد. درخواستتان باید بعد از اینکه مشتری از محصول یا خدماتتان استفاده کرد برسد.
ایمیل باید از طرف انسانی واقعی باشد، آنهم با اسم واقعی.
ممکن است هدیه بگیرم اگر نظرم را در قالب فیلم بگویم
درخواستکردن نوعی مهارت است و فقط با خودش، یعنی درخواستکردن شروع میشود. آن را بیش از حد سخت نکنید. درخواستدادن را شروع کنید و همینطور که پیش میروید اصلاحات لازم را انجام دهید.
قانون2: سوال مشخصی را مطرح کنید تا جواب بگیرید.
فراتر از کار ساده درخواست، باید متن ایمیل را طوری تنظیم کنید که مشتری را طوری هدایت کنید که داستان واقعی خودش را به اشتراک بگذارد.
به هرحال، موضوع اصلی داستان است. فقط ستاره یا تعریف و تمجید ساده نمیخواهیم. داستان میخواهیم. چون داستانها در کل بهتر تاثیر میگذارند.
ایمیل جولیا به طور مشخص میپرسد قبل از امتحان x از چه چیزی استفاده میکردید؟ و الآن که چند روزی است دارم از x استفاده میکنم اوضاع چطور است؟ متوجه چیزی شدید؟ دارد چارچوبی به من میدهد که در قالب آن داستانی را روایت کنم.
وقتی به دنبال داستان مشتری هستید، چیزهایی را بپرسید که به جوابهای مورد نظرتان می رسند.
داستان مشتری احتمالا آسانترین و قویترین نوع داستانی است که میتوان استفاده کرد. اگر مشتریانی داشته باشید، داستانهایی هم دارید. فقط باید پیدایشان کنید. به جای اینکه از اول خودتان داستان را سرهم کنید، تنها کار لازم این است که سروشکلی به این داستانها بدهید و روایتشان کنید.
کجا تعریف کنید؟ هرجایی که مشتریان شما بروند و در ذهنشان فضایی داشته باشد، میتوانید داستان را تعریف کنید.
داستان مشتری: تحلیل عناصر
شخصیتهای ملموس
شخصیت ملموس داستان مشتری، خود مشتری است. وقتی نوبت شخصیت ملموس در داستان مشتری میشود، “چه کسی” کم اهمیتتر میشود و “چطور” اهمیت بیشتری پیدا میکند. چطور مشتری را به شخصی تبدیل میکنید که مخاطب بتواند هم با او ارتباط برقرار کند وهم به او اعتماد کند؟
مطمئن شوید فرایندی که بهکار میگیرید و سوالاتی که مطرح میکنید مشتریان را تشویق میکند خود واقعیشان را نشان دهند.
این را هم به یاد داشته باشید: کمال طلبی دشمن شماست. بینقص بودن زیادی هم، شک برانگیز است.
احساسات اصیل
بزرگترین مزیت داستان مشتری و اینکه چرا تلاش بیشتر شما برای پیدا کردنشان ارزش دارد این است که در دل هر کلمهاش احساس اصیلی جاری است.
هیچ چیز اصیلتر از آنچه بهطورطبیعی از سمت مشتری میآید نیست. مشتریای که زندگیاش با محصول شما تغییر کرده است. ولی با ارزشتر از احساساتی که بعد از استفاده از محصول یا خدمات شما داشتند، احساساتی است که قبل از آن داشتند.
داستانهای مشتری براساس احساساتی که در روال عادی داستان به اشتراک گذاشته میشوند، به دنیا میآیند و میمیرند.
وقتی داستان مشتری را جستجو و تعریف میکنید، این را یادتان باشد: حس لذت یا رهایی (احساس اصیلی) که بعد از پیدا کردن شما به آنها دست داد فقط وقتی اهمیت دارد که در تقابل با احساسی قرار بگیرد که قبل از پیدا کردن شما داشتند.
لحظه مهم
گذاشتن یک لحظه مهم و خاص باعث تأثیرگذاری بیشتر داستان مشتری میشود. میتوانید با سوالهایی مثل “اولین باری که محصول ما را امتحان کردی کجابود؟” و….
جزئیات خاص
جزئیات خاص چیزی است که رنگ مقاومتناپذیر حقیقت را به داستان مشتری میدهد.
آخرین حقیقت درباره داستان مشتری
داستان مشتری آسان نیست. چالش واقعی داستان مشتری نشانهای از مشکلی بزرگتر در کسبوکار است: اینکه چقدر برایمان پذیرفتنی است که با مشتریان واقعیمان ارتباط نداشته باشیم. ارتباطات مشتری به دور از مشتری و به صورت اتوماتیک در آمده ودر نتیجه برهوتی از داستان ایجاد کرده است.
خب دوستان عزیز و مدیران گرامی در اینجا به پایان سری آموزشهای داستان گویی در کسب و کار رسیدیم. از شما خواهش میکنم اگر ابهام یا سوالی دارید در بخش کامنت هر مقاله سوال مربوطتان را بپرسید تا پاسخ دهیم. همچنین اگر مدیر کسب وکاری را می شناسید که میدانید این سری آموزش میتواند برایش مفید باشد، محتوا را برای او ارسال کنید.